✔️قانون مورفی
هر چه بیشتر از یک اتفاق بترسی احتمال وقوعش بیشتر میشود
✔️قانون کیدلین
اگر بتوانی مشکل را واضح بنویسی تقریباً نصف آن را حل کردی
✔️قانون گیلبرت
وقتی کاری را قبول کردی پیدا کردن بهترین روش مسئولیت توست
✔️قانون ۲۰/۸۰
تنها ۲۰ درصد از فعالیتهای شما ۸۰ درصد نتایج را رقم میزند
✔️قانون ویلسون
اگر دانشی و هدفی را اولویت قرار دهی و استمرار داشته باشه موقعیت و موفقیت برای تو هم خلق خواهد شد
✔️قانون فالکلند
اگر مجبور نیستی در مورد چیزی تصمیم بگیری پس تصمیم نگیر
✔️قانون نسبیت
هیچ چیزی تا زمانی که در مقام مقایسه قرار نگیرد خوب یا بد نیست
✔️قانون ریتم
هیچ چیزی همیشگی نیست پس تا هست بهترین استفاده را ببرید
✔️قانون قطعیت
هر چیزی مطلقی دارد و همین سبب فهم زندگی میشود
✔️قانون ۵ ساعت
هر چقدر شلوغ باشی باز هم هفته ای ۵ ساعت برای یادگیری و تمرین وقت بگذار
✔️قانون پارکینسون
هر کاری به اندازه زمانی که برای آن تخصیص دادی طول میکشد
✔️قانون تکامل
هیچ چیز ارزشمندی یک شبه ایجاد نمیشود و باید پله پله قدم بردارید
دکتر مظاهری
09126057536
ammazaheri14@gmail.com
دکتر حسینجانی
09125144095
b_hoseinjani@yahoo.com
دکتر جوانمرد
09128227813
phd.javanmard@gmail.com
دکتر خاقانی
091235731050
mr.khagani@ymail.com
دکتر میلانی
09123880206
دکتر پرتویی زاده
09121112586
dr.partovizade@yahoo.com
دکتر سید محمد حسینی
Drsmh285@yahoo.com
09121201381
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*
گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
*
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
بشنو این نی چون شکایت میکند
از جداییها حکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
نی حریف هرکه از یاری برید
پردههااش پردههای ما درید
همچو نی زهری و تریاقی کی دید
همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید
نی حدیث راه پر خون میکند
قصههای عشق مجنون میکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
بند بگسل باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزهای
چند گنجد قسمت یک روزهای
کوزهٔ چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا
طور مست و خر موسی صاعقا
با لب دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونک گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت
جمله معشوقست و عاشق پردهای
زنده معشوقست و عاشق مردهای
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بیپر وای او
من چگونه هوش دارم پیش و پس
چون نباشد نور یارم پیش و پس
عشق خواهد کین سخن بیرون بود
آینه غماز نبود چون بود
آینت دانی چرا غماز نیست
زانک زنگار از رخش ممتاز نیست
طلاق شومترین سرنوشتی است که ممکن است برای یک خانواده رقم بخورد با این وجود گاه گریزی از آن باقی نمیماند. با طلاق رشته ازدواج میان زن و شوهر قطع میشود و از آن پس برای باز کردن گره و علقه میان آن دو باید برخی اقدامات انجام شود.
_طلاق دارای چهار رکن اساسی است که عبارتند از:
۱-طلاق دهنده: در طلاقدهنده که همان مرد است چهار شرط معتبر است که باید در زمان طلاق وجود داشته باشد: بلوغ ، عقل، اختیار و قصد
اختیار طلاق شرعا و قانونا بر اساس حدیث نبوی شریف «الطلاق ... و من اخذ بالساق» برعهده شوهر است اما بر اساس قانون شوهر نمیتواند خودسرانه دست به طلاق بزند بلکه باید برای طلاق به دادگاه مراجعه کند و در نهایت هم آن را ثبت کند در غیر این صورت مرتکب جرم شده است. به نظر میرسد با توجه به این که اکنون طلاق بدون موافقت دادگاه واقع نمیشود اگر کسب موافقت دادگاه نیز به عنوان رکن پنجم طلاق به شمار آید بی وجه نیست.
۲-طلاق گیرنده: در مطلَّقه که همان زن طلاق داده شده است نیز پنج شرط باید در زمان طلاق وجود داشته باشد تا این طلاق از اعتباربرخوردار باشد:
-زوجیت
-عقد دائمی باشد نه موقت
-اینکه زن از حیض و نفاس پاک باشد: طلاق باید در زمان پاک بودن از حیض و نفاس باشدکه در غیر این صورت اگر واقع شود طلاق باطل است که این شرط مذکور در زن یائسه و زنی که به سن حیض نرسیده است و زن حامله ساقط است
- معین بودن زن مطلقه
۳-صیغه طلاق: طلاق به خاطر آثار و پیامدهای خاصی که در جامعه دارد دارای شرایط و تشریفات خاصی است که حتما باید رعایت شود. از جمله اینکه باید صیغه طلاق خوانده شود. در صیغه نیز شروطی معتبر است که عبارتند از این که صیغه مخصوصه برای ازاله قید نکاح «هی طالقٌ یا فُلانَة طالقٌ یا اَنتِ طالقٌ » باشد. گفته میشود که طلاق بهغیر عربی واقع نمیشود و با اشاره هم واقع نمیشود مگرکسی که عاجز از حرف زدن باشد.
۴-شاهد گرفتن: شاهد گرفتن دو یا چند نفر مرد عادل بر وقوع طلاق ضرورت دارد. بنابراین دو شرط در شاهد گرفتن بر طلاق حتما باید مورد توجه قرار گیرد، اول اینکه شاهد مرد باشد و دوم اینکه حداقل دو نفر باشند. چگونگی شاهد گرفتن این دو مرد به یکی از سه صورت انجام میشود یا بهصورت استماع صیغه و شنیدن آن، یا شناختن اجمالی دو طرف یا حضور هم زمان در هنگام طلاق. شرط دیگری که باید در شاهدان وجود داشته باشد عادل بودن آنهاست. عادل کسی است که تقوا پیشه کند و از مرتکب شدن گناهان کبیره و اصرار بر جرائم صغیره پرهیز کند.
_تقسیمات طلاق:
در تقسیمبندی انواع طلاق باید بدانیم که بعضی از طلاقها حرام هستند. بنابراین دستهبندی اول تقسیم طلاق به طلاق بدعی و سنی به معنای بدعت حرام و سنت مشروعه است. منظور ما از طلاق بدعی آن دسته طلاقهایی است که برخلاف احکام شریعت باشد. طبیعی است که اگر این نوع طلاق واقع شود باطل است.
اما طلاق سنی به آن دسته طلاقهایی گفته میشود که مطابق مقررات و با رعایت کامل شرایط شرعی انجام شده باشد و خود بر دو نوع است:
1- طلاق باین که مرد در آن حق رجوع ندارد. بنابراین اگرکسی همسر خود را با طلاق باین مطلقه کرد حق رجوع نخواهد داشت و برای رجوع نیاز به عقد مجددی هست؛ طلاق خُلع، مبارات و زنى که سه طلاقه شده است از نوع طلاق بائن است. طلاق خُلع به طلاقی میگویند که در آن زن، به واسطه کراهت و نفرتی که از شوهر خود دارد، مالی را به شوهر خود میبخشد و در قبال آن از او طلاق میگیرد. بنابراین در این نوع طلاق نفرت از سوی زن است. اما اگر این نفرت طرفینی باشد؛ یعنی شوهر هم مانند زن علاقهای به زندگی مشترک نداشته باشد، با توافق از هم طلاق میگیرند؛ که درفقه به آن طلاق مبارات میگویند. در مورد سه طلاقه نیز باید گفت: پس از اینکه مرد دو بار زنش را طلاق داد و رجوع کرد، اگر برای بار سوم او را طلاق دهد، دیگر حق رجوع مجدد ندارد؛ مگر اینکه زن، همسر دیگری را انتخاب کند.
2- طلاق رجعی که مرد در آن حق رجوع در زمان عده را دارد. بنابراین اگر شخصى زن خود را با طلاق رجعی مطلقه کرد، پس از آن اختیار دارد در زمان عده زن، بدون عقد جدید به همسرش رجوع کند و دوباره او را عیال خود کند. بنابراین همانطور که از نام این نوع طلاق معلوم است ،طلاق رجعی، طلاقی است که در آن مرد حق رجوع دارد؛ خواه رجوع بکند یا نکند.
بموجب ماده 1133 قانون مدنی، مرد می تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد. اما در موارد زیر زن میتواند در خواست طلاق کند:
به حکم ماده 1129 قانون مدنی: در صورت استنکاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امکان اجرای حکم محکمه و الزام او به دادن نفقه، زن می تواند برای طلاق به حاکم رجوع کند و حاکم شوهر را اجبار به طلاق می نماید. همچنین است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.
بموجب ماده 1130 قانون مدنی: در صورتی که دوام زوجیت موجب عسر و حرج زوجه باشد وی می تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق کند، چنانچه عسر و حرج مذکور در محکمه ثابت شود دادگاه می تواند زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورتی که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده می شود. (عسر و حرج یعنی دشواری ، سختی و تنگنا)
طبق ماده 1029 قانون مدنی: هرگاه شخصی 4 سال تمام غایب مفقود الاثر باشد زن او می تواند تقاضای طلاق دهد. در این صورت با رعایت ماده 1023 حاکم او را طلاق می دهد. مطابق ماده 1023 محکمه طی سه نوبت آگهی هر یک به فاصله یک ماه در جراید محل و یکی از روزنامه های کثیرالانتشار تهران منتشر می کند. هرگاه یک سال از تاریخ اولین اعلان بگذرد و حیات غایب ثابت نشود حکم موت فرضی در مورد او صادر می شود.
درخواست صدور حکم طلاق با استفاده از ماده 1119 قانون مدنی ؛ به موجب ماده قانونی یاد شده طرفین عقد می توانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند. مثل اینکه شرط شود هرگاه شوهر، زن دیگر بگیرد یا در مدت معینی غایب شود یا ترک انفاق نماید یا بر علیه حیات زن سوءقصد یا سوءرفتاری نماید که زندگانی آنها با یکدیگر غیرقابل تحمل شود، زن وکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکم نهایی، خود را مطلقه سازد.
یک شبی پروانگان جمع آمدند | در مضیفی طالب شمع آمدند | |
جمله میگفتند میباید یکی | کو خبر آرد ز مطلوب اندکی | |
شد یکی پروانه تا قصری ز دور | در فضاء قصر یافت از شمع نور | |
بازگشت و دفتر خود بازکرد | وصف او بر قدر فهم آغاز کرد | |
ناقدی کو داشت در جمع مهی | گفت او را نیست از شمع آگهی | |
شد یکی دیگر گذشت از نور در | خویش را بر شمع زد از دور در | |
پر زنان در پرتو مطلوب شد | شمع غالب گشت و او مغلوب شد | |
بازگشت او نیز و مشتی راز گفت | از وصال شمع شرحی باز گفت | |
ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیز | همچو آن یک کی نشان دادی تو نیز | |
دیگری برخاست میشد مست مست | پای کوبان بر سر آتش نشست | |
دست درکش کرد با آتش به هم | خویشتن گم کرد با او خوش به هم | |
چون گرفت آتش ز سر تا پای او | سرخ شد چون آتشی اعضای او | |
ناقد ایشان چو دید او را ز دور | شمع با خود کرده هم رنگش ز نور | |
گفت این پروانه در کارست و بس | کس چه داند، این خبر دارست و بس | |
آنک شد هم بیخبر هم بیاثر | از میان جمله او دارد خبر | |
تا نگردی بیخبر از جسم و جان | کی خبر یابی ز جانان یک زمان | |
هرکه از مویی نشانت باز داد | صد خط اندر خون جانت باز داد | |
نیست محرم نفس کس این جایگاه | در نگنجد هیچ کس این جایگاه |
نظریه کنترل اجتماعی هیرشی
یکی از اولین مفهوم سازی های جامع و کامل از پیوند با مدرسه
مربوط به نظریه کنترل اجتماعی هیرشی می باشد.نظریه کنترل اجتماعی یا نظریه پیوند
اجتماعی در ابتدا بوسیله هیرشی برای توضیح دلایل جرم مطرح شد.او در کتاب دلایل بزه
کاری از انواع متفاوت پیوند های اجتماعی افراد با جامعه صحبت می کند.جرم شناسان
نظریه های زیادی را برای تبیین تخطی مردم از قوانین محیط اجتماعی مطرح کرده
اند.هیرشی رویکرد جدیدی را در مورد این سوال قدیمی به کار برد و به جای پاسخ به
اینکه چرا مردم از قوانین جامعه تخطی میکنند به این سوال پاسخ داد که چرا افراد از
قوانین جامعه پیروی می کنند.برای پاسخ به این سوال هیرشی نظریه کنترل اجتماعی را
پیشنهاد داد.او بیان کرد که جرم و بزه نتیحه پیوندهای ضعیف یا قطع شده با جامعه
است.به اعتقاد او چهار عنصر برای پیوند اجتماعی وجود دارد:دلستگی،تعهد،مشارکت،باور.
طبق نظریه هیرشی هر کدام از این عناصر همبستگی بالایی با
بقیه دارد.به طوری که تضعیف یک عنصر موجب ضعیف شدن بقیه عناصر خواهد شد.هیرشی می
گوید رفتار سازشی نتیجه پیوندهای اجتماعی قوی با جامعه است.زمانی که دانش آموز
نسبت به مدرسه دلستگی دارد،به مدرسه و موفقیت علمی متعهد می شود،در فعالیت های
مرتبط با مدرسه درگیر می شود و اعتقاد پیدا میکند که قوانین و سیاست های مدرسه
منصفانه اند،در چنین شرایطی احتمال انجام فعالیت های مجرمانه کم خواهد بود.
هیرشی ادعا کرد که اگر همه عناصر پیوند اجتماعی سالم
باشند،کودک از قوانین جامعه تبعیت خواهد کرد.
بیش از سایر نظریه ها،نظریه کنترل نقش محوری تری در
نظریه پیوند با مدرسه ایفا می کند:
اولا نظریه کنترل مفهوم جامع تری از پیوند با مدرسه را
ارائهخ می دهد.
ثانیاً نظریه کنترل نقص در پیوند با مدرسه را بعنوان
عامل اصلی برای رفتار انحرافی مشخص می سازد.
بنابراین نظریه کنترل اجتماعی چنان که بوسیله هیرشی
تعریف شده است،یکی از اولین نظریه هایی است که با بسط پیوند با مدرسه و تشخیص
کمبود پیوند با مدرسه،بعنوان یک عامل اولیه جرم،سر و کار دارد.
............................................................................................
نظریه مفصل کنترل اجتماعی:
رفتار اجتماعی مردم بطور غالب قابل پیش بینی است معمولا مردم وظایف خود را مطابق انتظارات اجتماعی انجام میدهد و به این وسیله نظم اجتماعی ساخته و وجود جامعه را ممکن می سازند.
نظم اجتماعی تنها در صورت وجود یک نظام کنترول اجتماعی موثر امکان پذیر است.